مطلبی می خواندم کوچ کلاغ ها، نوشته بود:
"این بار به خاطر سهراب
آب را گل نکنید"
در جوابش می نویسم:
شاید آن روز که سهراب نوشت:
"آب را گل نکنیم. . ."
خبر از زندگیِ سنگی امروز نداشت!
من به سهراب چنین می گویم:
تو که امروز
نداری خبری از دلِ جوی!
یا که از آن همه سرو،
باید اینگونه نوشت:
سروها خم شده اند،
جوی ها جاری نیست!
کوچه ها بی روح است!
زندگی بی رنگ است
و زمینی که زمان نیز
از آن دلتنگ است!!!
کو درختان
که بسازند کلاغان لانه؟!
و قناری هایی
که بخوانند
سرود شادی؟!
آه از عصر یخی!
آه!
از این همه درد. . .
یادِ سهراب بخیر. . .
2/5/92
[نویسنده: احسان] [چهارشنبه 92 مرداد 2]